10. پنج + یک
1. همیشه وقتایی که تصمیم به تغییر یا توقف ِ چیزی میگیرم هستند آدمهایی که عکس العمل های شدید نشون میدن حتی ممکنه قضاوت های نابجا بکنن و تهمت های نادرست بزنن، اعصاب ِ فولادین میخاد برخورد ِ معقولانه با همچین آدمهایی که متاسفانه در اطراف من چه واقعی و چه مجازی تعدادشون کم هم نیست...
2. از یک زمانی که مربوط به چند سال ِ قبل میشه تصمیم گرفتم با فکر و تحقیق حتی در حد ِ یک توجیه به چیزی پایبند باشم و تا چرایی ِ یک چیز رو در حد ِ معمول حداقل ندونم بهش تعصب نداشته باشم... پوشیدن یا نپوشیدن ِ چادر هم به همین مربوطه که بعد چند سال هنوز در مرحله ی تحقیق ِ!... لازم میدونم بعضی از این تحقیقات رو با تجربه به سرانجام برسونم! اینم جواب دوستانی که میپرسیدن چرا هم چادری هستم و هم مانتویی!
3. دیشب یک مرد در فاصله ی کمی از من ایستاده بود و به چشمام زل زده بود و اشک هاش پیام های غمگینانه ای به من میدادن... هرچند مشکل ِ اون در رابطه با من نبود ولی همیشه گریه ی مردها کوه غرور و مقاومت ِ من رو در هم میشکنه... از ته قلبم برای حل شدن مشکلاتش دعا میکنم.
4. بهتره هر از چند گاهی حتی وقتایی که سرمون خیلی شلوغه یه وقت حداقل نیم ساعتی رو اختصاص بدیم به صحبت ِ پیامی، حضوری یا تلفنی با آدمهایی که حرف زدن باهاشون حالمون رو خوب میکنه حتی اگر هم عقیده نباشیم.
5. گر نگهدار ِ من آن است که من می پندارم / شیشه را در بغل ِ سنگ نگه می دارد.
+1. آدمهایی هستند در اطرافم که گهگاهی میون پیاما و حرفاشون منو "بانو" خطاب میکنن... هرچند ممکنه بعضیاشون اینجا رو نخونن فقط خواستم بگم مرسی که با یک کلمه ی شاید معمولی هزاران حس ِ قشنگ به دلم سرازیر میکنین :)