24. گلگشت طور
دوشنبه رفتیم اون مراسم ِ گلگشت که برای تکریم بازنشستگان و خانواده هاشون بود...
اول که پیاده روی داشتن، بعد هم که صبحانه بود، آش بوشهری که خیــــــــلی خوشمزست پیشنهاد میدم حتما یه دفه امتحان کنید عاشقش میشین، البته من زیاد نتونستم بخورم چون دوربین تا لوزالمعدمون رو فیلمبرداری میکرد :| بعد هم توی سالن برنامه شروع شد و همزمان بچه کوچولوها بیرون نقاشی میکشیدن :)
برنامشون بدک نبود، بخصوص اون قسمتی که آهنگ بندری داشتن عااااااالی بود اصن :دی
کلیپ هایی هم که پخش میکردن خیلی دوست داشتم :*
یکی از همکلاسی های دوران ِ کاردانی رو هم دیدم با بچه کوچولوش :* عروس ِ یکی از همکارای بابام بود.
بعد نماز جماعت و ناهار که خدا رو شکر خبری از دوربین نبود :| ، مردها مسابقه والیبال داشتند که تیم بابا برنده شد :x خانما هم مسابقه دارت :دی
آقایون بعد از والیبال مسابقه طناب کشی هم داشتن.
بعد هم که جوایز و لوح تقدیر و اینا...
در کل خوب بود بخصوص انتخاب محلشون... اردوگاهی که بسیااااااااار سرسبز بود و با وجود هوای سرد خیلی حالمو خوب کرد :)
+ امشب بعله برون ِ پسرعموئه (همون داماد کوچولومون)، منم بخاطر کارای سایت نتونستم برم. (مهریه هم 1500 سکه خواستن که داماد ِ ذوق زده ی ما گفته 10 تا بذارین روش 1510 تا :دی بعد ما 114 تا سکه مهر زده بودیم زبونشونم دراز بود :| )
+ دارم برنامه رو کامل میکنم، بخاطر بی برنامگی هایی که پیش اومد یه خورده دیر شد ولی اینکه هنوز رو تصمیمم هستم به خودم افتخار میکنم :دی (خود تحویل گیری ِ مفرط)
++ امروز ختم ِ قرآن (معنی فقط) رو شروع کردم دوباره و تلاشم بر اینه که تا 20 بهمن تموم بشه، کتاب معجزه رو هم دوباره مطالعه کردم و قراره با تعدادی از دوستان تمریناتش رو انجام بدیم (اگر کسی خواست بگه براش بفرستم بهمون ملحق بشه :دی)
++ یکی دیگه از برنامه ها سحرخیزی و ترک ِ خواب ِ بین الطلوعین بود، که اینو متاسفانه گاهاً بخاطر مریضی ها و کسالت ها و خستگی ها نتونستم انجام بدم و از هر یک هفته 2 روزش رو خلاف ِ تصمیمم عمل کردم. ولی به خواست خدا اصلاح میشم :دی
مهریه کم و زیادش مهم نیست اگه زندگی تلخ بشه یه دونه یا هزار تا دلت میخواد تموم شه
منم دوس دارم بدونم چیه اصلا
خوشحال میشم خوشحالم کنی:)